ارغنون



به نام خدا

در ابتدای بحث میخوام سوالی مطرح کنم که شاید کل بحث به جواب همین سوال پرداخته بشه بزارید یه پرانتزی این وسط باز کنم که برخلاف صفحات دیگه که بحث هاشون تو دایره جدیت میگنجه و با قلم به اصطلاح کتابی مینویسن من قصد دارم به صورت عامیانه تر مطالب رو بنویسم و نمیخوام مطالب رو در اصطلاحات و قلم کتابی گم کنم.

حالا برگردیم به سوال خودمون که قرار بود بگم و وسطش پرانتز باز کردم. فیلسوف کیه؟

هرچند که از عنوان مطلب میشد حدس زد که سوال چیه ولی به هر حال من به صورت ناگهانی مطرحش کردم. اما واقعا فیلسوف کیه؟

جواب سادش: کسی که صبح تا شب رو صندلیه و فکر میکنه و گاه گداری یه قلمم دستش میگیره و کتابی چیزی مینویسه.

جواب سطح بالاتر: کسی که به سوالات بر اساس منطق و علم جواب میده.

جواب ساده جوابی بود که بر اساس مسموعات روزمره و بدون فکر عمدتا گفته میشه و اگر کمی ذهن عمیق تری داشته باشین این جواب به هیچ وجه جواب قانع کننده ای براتون نیست و فقط ظاهر قضیه رو نشون میده و ما اینجا زیاد با ظواهر کاری نداریم.

جواب سطح بالاتر یکم وارد جزییات میشه که فیلسوف چیکار میکنه و چطور به مسایل جواب میده.

اما اگه بخوایم دقیقتر نگاه کنیم یا شاید بهتر بگم که عمقی تر نگاه کنیم فیلسوف بودن جنبه های محتلفی داره. جنبه اول و شاید اصلی ترین جنبه که یک فیلسوف رو به وادی تفکر انتقادی و فلسفه میبره شکاک بودنه. حالا تفکر انتقادی چیه فعلا با همون مسموعات گذشته بهش پاسخ بدین تا شاید بعدا بیشتر درموردش حرف زدیم. پس جنبه اول و قدم اول شک کردن. وقتی که انسان در یک چیز که اون چیز میتونه کار خاصی باشه یا گزاره ای شک کرد میخواد بدونه که آیا این کار یا این گزاره صحیحه یا نه که یعنی اولین سوال نیز همگام با شک مطرح میشه که برای پاسخ به این سوال، سوالات ردیف میشن. قدم دوم طرح سوالاته که فیلسوف انجام میده. قدم بعد سعی بر جواب بر سوالاته. فیلسوف سعی میکنه در جهت جواب به مسیله اصلی سوالات زیادی مطرح کنه و به آن ها پاسخ بده تا در نهایت کل جواب ها رو کنار هم بزاره و به نتیجه برسه و این روند میتونه بشدت برای فیلسوف اعصاب خوردکن باشه اگر سوالات زیاد و توانایی پاسخ های قانع کننده دادن فیلسوف به سوالات کم باشه و شاید حتی به یأس فلسفی دچار بشه.

پس هر فیلسوف در حالت کلی چهار تا قدم برمیداره: شک، طرح سوال در جهت پاسخ اصلی، جواب دادن به همه سوال ها و در آخر با کنار هم قرار دادن همه جواب ها به نتیجه گیری میپردازه. حالا این روند میتونه گاها بسیار پیچیده بشه و یا اینکه جنبه هایی وجود داشته باشه که از دید فیلسوف دورباشه در نتیجه همواره احتمال اشتباه وجود خواهد داشت. 

با این تفاسیر فیلسوف بودن کار بشدت سختیه و روح آدمی رو بشدت اذیت میکنه چون حتی برای ساده ترین گزاره ها و کارها فیلسوف به دنبال یک توضیح یا پاسخ معنی داری میگرده و کم کم این روند براش عادت میشه و دیگه از تصمیمات آنی دور میشه مگر اینکه قبلا راجع به اون کار یا گزاره فکر کرده و به نتیجه رسیده باشه وگرنه هرگز قاطعانه نظر نمیده و به تدریج این روند باعث کم حرفی فرد میشه.

شاید واقعا خیلی از کسانی که اطراف ما هستن این روند رو دنبال میکنن و پس از مدتی کم حرف میشن و از اعتماد به نفسشون بشدت کاسته میشه چون خیلی راحت نمیتونن درست و غلط رو تشخیص بدن مگر با شرایطی که شاید بعدا بهش پرداختم. اما تا اون موقع با افراد کم حرف بیشتر به دید آدم نگاه کنید شاید یه فیلسوف باشه!!!


میدانیم که سوره های قرآن با بسم الله الرحمن الرحیم شروع میشوند (بجز سوره توبه). اما سوالی که میخواهم مطرح کنم این است که آیا بسم الله جزو سوره است یا خیر.

هدف من از این مطلب به هیچ وجه پاسخ گویی به سوال بالا نیست بلکه فقط میخواستم با بهانه ای اولین مطلبم با عنوان بسم الله الرحمن الرحیم درج شود و فعالیت خودم را با این جمله شروع کنم. به همین دلیل جواب سوال بالا را به عهده خواننده محترم واگذار خواهم کرد و خوشحال خواهم شد که اگر نظری هم دارید بنویسید.


قاعدتا عکسی که گذاشتم رو همه میشناسیم و کسی نیست جز ابو علی سینا. اما اینکه چرا اسم توماس ارپنیوس رو برای مطلب انتخاب کردم و عکس بوعلی سینا رو گذاشتم یکم جای تعجب داره اما بعد از جمله این بزرگوار (یعنی توماس ارپنیوس) ربطشون رو متوجه میشید. البته باید ذکر کنم که جمله مو به مو دقیق نیست و من مفهوم جمله رو میارم. این شخص در یک سخنرانی به دانشجویانش میگوید که:

"اگر عربی یاد بگیرید میتوانید کتاب زکریای رازی و ابن سینا را بخوانید که در این کتب حدود 300 دارو کشف شده است که تا به حال بر ما اروپایی ها مجهول مانده است".

حالا اینکه این دوست عزیز کی بوده رو میزارم به عهده خودتون که یه نگاه بندازید که کی بوده اما نکته اصلی اینجاست که نشون میده زمانی علم ایرانی ها یا بهتر بگم علم مسلمانان خیلی جلوتر از علم اروپایی ها بوده است (اسم آمریکا رو نمیگم چون اصلا آمریکایی اون زمان وجود نداشت).

در حالت کلی این مطلب رو به این دلیل آوردم که ذهن خواننده رو یکم از فضای اوتوپیای غرب بیرون بکشم و این فکر رو در ذهنش ایجاد کنم که آیا دلیل عقب ماندگی ما اسلام است یا خیر! خب این نکته بر هیچکدوممون پوشیده نیست که در اسلام ما دورانی داریم به نام دوران طلایی (اگه نشنیدی از گوگل بپرس) که در اون دوران مسلمانان در اوج دوران علمی خود بودند زمانی که اروپایی ها شوت بودند. وجود این دوران براحتی اثبات میکند که دلیل عقب ماندگی علمی قطعا از اسلام نیست (دیدی که اینجا بررسی شد دید کافرگونه بود که منظور از دید کسی که اعتقاد به اسلام ندارد). در حالت کلی سوالات زیادی وجود دارد که آیا اصلا باید توسعه پیدا کنیم (توسعه به معنای غربی) یا مثلا اصلا معنی توسعه چیه؟ یا اصلا بهتره رشد کنیم یا توسعه پیدا کنیم؟ اصلا فرق توسعه با رشد چیه؟ و شونصد تا سواله دیگه.

هدف این مطلب فقط زدودن این فکر بود که الان خیلیا در جامعه دارن و بدون هیچ تفکر و اطلاعی اون رو پذیرفتن و این فکر فکری نیست جز اینکه اسلام باعث غقب ماندگی ایران شده است! این ساده ترین و شایدم محکم ترین استدلالی بود که میشد آورد که این فکر غلط یکم پاک بشه گرچه قطعا کسی که بر این باوره بعد از خوندن این مطلب من رو یک فوش میده و میگه برو بابا با این اسلامتون (به شخصه اینچنین عکس العمل ها رو زیاد دیدم).

حالا سوال دیگری نیز هست که بعدا بهش میپردازیم و یا اینکه میتونید نظراتتون رو راجع به این سوال برام بفرستید تا در موردش بحث کنیم و این سوال رو در زیر میارم:

آیا با بنای اسلام میشه پیشرفت کرد؟ 


بزارید به صورت علمی وارد مسئله بشیم! میدونیم که دو قطبی های مغناطیسی همو جذب میکنن. اما خیلی جالبه که دو قطبی های اجتماعی قطعا هم رو دفع میکنند.

دو قطبی ای که من اینجا منظورمه دو قطبی شدن یک ملته که حتی قانونشم با فیزیک متفاوته! (اینو برای مزاح فرمودم وگرنه باید اینو خوب بررسی کرد و کلی میشه سر همین بحث که آیا اینطوریه یا نه صحبت کرد اما الان به صورت معمولی و سریع این استدلال به ذهنم رسید که متفاوتن). همونجور که گفتیم پر واضحه که این دوقطبیا همو کامل دفع میکنن. در کشور ما بشدت دیده میشه و اگر خوب دقت کنید کسایی که با رسانه های خارجی سرو کار دارن (تغذیه میشن) یه ورن ( یه قطبن)  که اسمشو میزارم قطب غرب و کسایی که طرز فکر مذهبی دارن و باز با رسانه های اینوری سروکار دارن (تغذیه میشن) یه قطبن و اسمشو میزارم قطب شرق. دلیل اینکه برای هردو رسانه از تغذیه شدن استفاده کردم اینه که رسانه در هر حالت تغذیه میکنه مخصوصا اگه مغز انسان دارای فیلتر نباشه (منظور از فیلتر سواد رسانه اییه). البته این نکته رو هم متذکر بشم که فقط بحث رسانه ها نیستن اما بیشک اصلی ترین عامل دو قطبی شدن رسانه ها هستن. هر قطب یک طرز فکره که هر چیزی که وارد مغز بشه اگر در جهت اون طرز فکر باشه قبول میشه و اگر در خلاف اون طرز فکر باشه رد و شایدم تمسخر و حتی مورد فحش و ناسزا قرار میگیره.

اما اینکه کدوم طرف درسته مورد سواله؟ من جوابم اینه که قطب غرب کاملا غلطه و اما قطب شرق نیاز به صافکاری داره! این بحث بازم نیاز به توضیحات زیادی داره و با تمثیل و یکی دوتا استدلال نمیشه به پایانش رسوند.

اما بزارید دلیل تغذیه شدن ها رو به صورت نسبتا علمی بیان کنم. ذهن ما از میلیاردها نورون ساخته شده و این نورون ها (سلول های عصبی) به هم متصل ان که به این محل اتصال سیناپس گفته میشه. با یادگیری ما این اتصالات برنامه ریزی میشن و ورودی و خروجی های هر لحظه مغز ما به این یادگیری های قبلی وابسته است. حال فرض کنید کسی کلا رسانه های اونوری رو نگاه کنه که تقریبا سعی بر تخریب و تضعیف ایران دارن (اگه تمام اخبار رو نگاه کنید هر خبر رو بررسی کنید این استدلال ساخته میشه که یا مسئولین بی کفایتن یا ساختار حکومت خرابه و کلا در این جهات خبر پخش میکنند) در نتیجه این اتصالات در همین جهات برنامه ریزی میشن و مغز فقط در این جهت عملکرد دارد. برای رسانه های ایطرف هم میشه همچین حرفی رو زد اما چون رسانه های اونور یکم بیشتر در کل فعالن اون رو مثال اوردم. 

در کل وجود این دو قطبی بشدت خطرناکه! دو جبهه در یک کشور داریم که همو میزنن نتیجه میشه ویران تر شدن و هر قطب سعی در تخریب، مسخره و انداختن همه مشکلات گردن قطب دیگر را دارد مخصوصا که ما ایرانیا آدمای نسبتا معترضی هم هستیم در همه حالات. و هممون این وسط سرمون کلاه میره و سعی نمیکنیم که به پیشرفت کشور کمک کنیم.

در کل سعی کنیم نه بازیچه دست اونوریا باشیم نه ماست مالی کننده اشتباهات اینوری و سعی و تلاشمون رو هرچند کوچک بکار بگیریم برای پیشرفت.


سلام

بزارید امروز تو این وضعیت که همه دارن راجع به کرونا اظهار نظرهای تخصصی!!!! از جنبه های پزشکی، اقتصادی و ی میکنند ما هم بی بهره نمونیم.

حالا کرونا ویروس چیه و راه های پیشگیریش چیه و چقدر روی سطوح میمونه و غیره و ذالک بمونه برای متخصصین که اونا هم هرکی یچیزی میگه! اما درحالت کلی برای اخبار صحیح راجع به این بیماری از لحاظ پزشکی بهتره به سایت WHO مراجعه کنید و به یه پست اینستاگرام و تلگرام یک کانال شونه تخم مرغی اکتفا نکنید و سریع شیر نکنید تو این وضعیت!

چیزی که منو به شدت مبهوت میکنه استناد ملت به کانال های تلگرامی و اینستاگرامی و مخصوصا شبکه های ماهواره ای خارجیه! اینکه چرا به رسانه های خارجی اطمینان دارن و رسانه های خارجی هم کار خودشونو میکنن اسمش فیک نیوزه! حالا فیک نیوز چیه؟ برای مثال من یک کانال تلگرامی دارم که اخبار رو میگم و فرضا در روز 10 تا خبر اعلام میکنم. اگر من بیام از اون 10 تا خبر 9 تاشو صحیح بگم و یکیشو یه نفع خودم تغییر بدم (باید ذکر کنم این تغییر دادن نیز خیلی ماهرانس حتی در تعیین جای کلمات و نوع کلمات) باعث میشه که اطمینان ملت نسبت به این کانال زیاد بشه و اون خبر تغییر داده شده نیز صحیح انگاشته بشه و همواره جواب کسانی که ازشون میپرسم چرا مطمینی این خبر درسته میگن خب بقیه خبراشم درسته! (آدم یا باید خیلی ساده لوح باشه همچین استدلالی بیاره یا هیچی از رسانه و طرز کار اون ندونه یا هردوش که یعنی فاجعه)

یه ویروس خیلی قوی تر توی ایرانیا وجود داره که هرچی مسئولان کشور بگن دروغه و هرچی رسانه های خارجی یا یه کاناله درپیت در جهت افکار رسانه های خارجی گفتن صحیحه(باید بگم که این یه طرز تفکره که اوج گرفته)! و در ادامه با این طرز تفکر توجیهات شروع خواهند شد. حالا اینکه چرا ما باید به یک رسانه خارجی که منبع مالی اون عربستانه اطمینان کنیم و طرز تفکرمون شبیه اون رسانه باشه نمیگم خریته بلکه حال بهمزنه.

درکل اینارو گفتم که درسته بیکفایتی های داخلی زیاده اما سعی کنیم بازیچه دست اونوری ها هم نشیم تو این وضعیت فقط وحدت مهمه بلاخره مسیولین کشور هم ایرانی ان و مثل ما بزرگ شدن و این مسیولین میتونن پدر و مادر من یا شما باشه! و یه لحظه فکر کنید تو این وضعیت کنترل روحی و ذهنی اون مسئول که کلی حرف و سرزنش بهش میشه چطوره؟ آیا بهتره که ما هم فعلا در جهت کمک و آرامش حرف بزنیم یا جوسازی و جوگیری! بعدا وقت زیاده برای داد و بیداد.


خب بزارید برم سر اصل مطلب! به نظرتون اون مطلب من که بالای 100 تا مشاهده داشته واقعا بالای 100 تا مشاهده داشته؟

خب این یه باگه نمیدونم شما هم بهش پی بردین یا نه اما با یه روش ساده میشه ویوها رو افزایش دادو این باگ رو من برای خود سایت فرستادم اما جوابی براش نیومد و درستم نشد حالا با گذاشن این مطلب شاید اونم شاید دیده شد و پیگیری شد!


این جمله ساده انگارانه که من یکی را دوست میدارم و او دیگری را و دیگری دیگری را و این چرخه تا ابد ادامه دارد جزو  معدود جملات نسبتا صحیحیست که در اینستا پخش شده. اما این فقط دوست داشتنه و حتی دوست داشتنم نیست بلکه تمایله و عشق معنی دیکه ای داره. معمولا چیزی که ما اسمشو میزاریم عشق از یه خوش اومدن شروع میشه و این خوش اومدن بدون شناخت طرف مقابل برای ما بزرگ میشه و به یه عشق کاذب تبدیل میشه (البته من اسمشو عشق نمیزارم) و استدلالم اینه براش که:

چطور میشه که بدون شناخت یک نفر (منظور شناخت خود واقعی شخصه نه چیزی که سعی میکنه باشه) و در عرض یک روز عاشق شد!

عشق نیازمند صرف زمانه و شناخت خود واقعی همدیگه. تمایل ما به بقا رو نباید اسمشو بزاریم عشق! حالا چی میشه که دو نفر فکر میکنن عاشق همدیگن اما بعد از مدتی این کاخ خراب میشه.

بیاید از اول شروع کنیم. دیدن فرد و ایجاد تمایل، این اولین مرحلست. بعد از این مرحله شخص حداقل به صورت مداوم یک روز الی یک هفته به شخص مورد نظر فکر میکنه. ذهن انسان طوریه که به هرچی زیاد فکر کنی به اصطلاح غرقش میشی و او ن چیز برات بولد میشه. این بولد شدن رو ملت اسمشو میزارن عشق بدون شناخت طرف مقابل. حالا بعد از رسیدن به شخص مورد نظر شناخت هر جنبه از طرف مقابل میشه یک ضربه پتک به بتی که اول ساخته شده.

در کل اگه بخوام فرایند عشق رو توضیح بدم (منظورم عشق بین دو نفره چون عشق به خدا که بالاتره هم میشه تعریف کرد) اول یک تمایل به طرف مقابله که این تمایل باید از ذهنیت های قبلی نشات نگیره. سپس شناخت کامل فرد مقابل و نباید گذاشت که جذابیت های ظاهری گولمون بزنن. و این عشق در حین بودن ها شکل میگیره (البته معیارها هم نباید برای هر فرد فراموش کرد) زمانی که دو طرف خود واقعی رو نشون هم بدن.

البته این نکته هم بگم که عشق با مفهوم هایی مثل فداکاری و ازخودگذشتی اجین شده و به تنهایی قطعا معنایی نداره.

این شعرم بنویسم شاید بی دلیل، دل آدم بعضی وقتا دوسداره بعضی کارارو بی دلیل انجام بده!

خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد

تنه ای بر در این خانه تنها زد و رفت


چندکارگی (به انگلیسی Multitasking) به حالت هایی گفته میشه که ما چند کار رو هرچند کوچیک با هم انجام میدیم. یه مثال خیلی واضحش که هر روز باهاش مواجهیم حرف زدن با موبایل حین رانندگیه. این چندکارگی به ما اعتماد به نفس میده البته اعتماد به نفس کاذبی که به صورت سطحی دیده نمیشه اما چرا میگم اعتماد به نفس. فرض کنید یه نفر کنارتون نشسته که هیچ وقت هنگامی که میخواد با تلفن حرف بزنه توقف نکرده و هم رانندگی میکنه و هم با تلفن حرف میزنه. در صورتی که اگه گوشی شما زنگ بخوره و برای جواب دادن به گوشی توقف کنید این فرد پیش خودش چه فکری میکنه؟ غیر از اینه که حس سوسول بودن شما بهش دست میده و فکر میکنه دست و پا چلفتی هستید؟ این نشونه این اعتماد به نفسه کاذبه که به خودش افتخار میکنه که میتونه چندتا کار رو همزمان انجام بده.

اما آیا واقعا چندکارگی در کل خوبه یا بده؟ تحقیقاتی انجام شده که نشون میده در کل زن ها بهتر از مردا میتونن چندکار رو انجام بدن. حالا به این نمیخوام بپردازم و درمورد ذات عمل میخوام صحبت کنم. خب ذهن ما نمیتونه همزمان روی دوتا کار تمرکز کنه یا اینکه همزمان روی دوتا چیز تمرکز کنه و قطعا این تمرکز بین دوتا کار تقسیم میشه. زمانی که دوتا کار بشه سه تاکار این تقسیم شدن رو میشه فهمید برای مثال زمانی که دارید رانندگی میکنید و آهنگ گوش میدید و میخواید آدرسی رو پیدا کنید حین دقت برای پیدا کردن آدرس صدای آهنگ رو کم میکنید. در نتیجه فی نفسه این چندکارگی خوب نیست.

خیلیا رو میبینیم که وقتی دارن درس میخونن آهنگ گوش میدن و فکر میکنن که در این حالت درس رو بهتر متوجه میشن. بیاید از دو منظر به این قضیه نگاه کنیم. از دید پدر مادر زمانی که میبینن بچه با 
آهنگ درس میخونه این حالت رو با زمانی مقایسه میکنن که بچه بدون آهنگ درس بخونه و تمرکزش کامل روی درس باشه اما بچه این دیدو داره که بدون آهنگ اصلا نمیتونه درس بخونه و با تمرگز کمتر مدت زمان بیشتری درس میخونه در حالتی که نمیتونه با تمرکز زیاد اصلا درس بخونه. حالا که چرا اینطوریه به نظر میاد به عادت ها و سبک زندگی هر فرد بستگی داره که بتونه مدت زیاد تمرکز کنه روی یه مطلب یا نه. یکی از دلایلی که باعث شده ما نتونیم مدت زیادی روی یه مطلب تمرکز کنیم شبکه های اجتماعیه. این شبکه ها تعداد مطالب زیادی و مخصوصا مختلفی رو در مدت زمان کمی به ذهن ما بمباران میکنند و این در طولانی مدت سبک تفکر ما رو تحت الشعاع قرار میده.

پس گفتیم که چند کارگی به نفسه و به ذات بده اما این سوال پیش میاد که اصلا تو این مدرنیته ایی که توش هستیم اصلا میشه بدون چند کارگی زندگی کرد یا نه؟ اینو بهتره خودتون آزمایش کنید و تاثیرش رو ببینید. فقط سعی کنید که در هر زمان یک کار رو انجام بدین و سعی کنید که روش تمرکز کنید. یه چیزی این وسط هست که نمیزاره اوایل این تمرکز بوجود بیاد و تمایل دارید که باز به چندکارگی بپردازید اما سعی کنید که بهش غلبه کنید بعدش میتونید درک کنید که تمرکز به روی یه کار برای مدت طولانی هم بهتر یادمیگیرید و هم لذت بخشتر میشه مخصوصا وقتی نتیجش رو میبینید. فقط کافیه یه مدت سبک زندگیتون رو عوض کنید و یکم سختیش رو تحمل کنید.

و در آخر هم بگم که یه تمرین ساده هست که میتونید خودتون رو محک بزنید که آیا مدت زمان تمرکزتون بالاست یا نه. چشماتون رو ببندید و یه کلمه رو تصور کنید هر چقدر بیشتر تونستید به صورت مداوم روی کلمه تمرکز کنید و اون رو تو ذهنتون ببینید  قدرت تمرکزتون بالاتره. اگه انجام دادین و بیشتر از یکی دو ثانیه نتونستید ناامید نشین همه اوایل همینطورن اما بعد از اینکه سبک زندگیتون رو تغییر دادین و یکم تمرین کردین بهبود پیدا میکنه.


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها